
گفتـم : میـری؟
گفت : آره
گفتـم : منـم بیـام؟
گفت : جایی که من میـرم جای دو نفـره نه سـه نفر!
گفتـم : برمی گـردی؟
فقط خنـدیـد.
اشک توی چشمـام حلقـه زد
سرمـو پاییـن انداختـم.
دستشـو زیره چـونم گذاشتـو سرمـو بالا آورد
گفت : میـری؟
گفتـم : آره.
گفت : منـم بیـام؟
گفتـم : جایی که میـرم جایه یـه نفـره نه دو نفـر!
گفت : برمیـگردی؟
گفتـم : جایی که میـرم راه برگشت نداره...
من رفتـم اونم رفت...
ولی !
اون مدتهاست که برگشتـه...
وبا اشک چشمـاش...
خاک مزارمـو شست وشو میده...!
javahermarket
نظرات شما عزیزان:
آیلار 
ساعت16:08---12 بهمن 1391
مــَـن نــگاه تـــو را شـعـر مے کـنـم! تـــو شـعــر مـَــرا نـــگاه مے کنـے! بـــازے عجیـبـی ستــــ شـعــر نـــگاهِ تــــو ، روےِ قـــافیـــه هاےِ دلـــــــم مے نشینــد ..
انـگـار که تـو تـا آخـرش هـسـتی !
آیلار 
ساعت16:07---12 بهمن 1391
تـو رفتی
انـگـار که مـن از اولـش نـبـودم !
مـن ولی مـیمـانـم
انـگـار که تـو تـا آخـرش هـسـتی !
آیلار 
ساعت16:04---12 بهمن 1391